قسمت اول(دروازه جهنم):
شهرام ایرانی ۴۷ ساله اهل کرمانشاه در خانوادهای کٌرد زبان و وطن پرست دیده به جهان گشود، او که به احساسات بشردوستانه خویش پایبندی خاصی داشت در زمان حمله داعش به سوریه عزم خود را جزم نمود تا به سوریه رفته و در مقابل داعش بایستد اما متاسفانه فرصت طلبی عناصر وابسته به گروهک تروریستی پکک(پایگاه کشتار کردها) در سایه امن سکوت رسانهای رسانههای داخلی در خصوص نمایش چهره واقعی گروهکهای تروریستی مدعی حقوق کٌردها، سبب گردید تا این جوان با غیرت کٌرد زبان ایرانی فریفته تبلیغات شاخه سوری این گروهک شده(YPG) و قربانی مطامع آنان گردد از این رو کوردهوال به عنوان یک خبرگزاری کٌردی، افشاگری در خصوص این مظالم را رسالت ذاتی خود دانسته و جهت تنویر افکار عمومی و نجات هممیهنان کٌرد زبان از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد نمود. لذا در همین راستا گفتگویی را با آقای ایرانی، عضو جدا شده از گروهک تروریستی مذبور ترتیب دادهایم تا شرح آنچه بر این جوان ایرانی کٌرد زبان گذشته است را از زبان خود ایشان دنبال نماییم.
من شهرام ایرانی متولد سال۱۳۵۲ از شهرستان کرمانشاه درخانوادهای بزرگ شدم که آرمانها و آموزههای دینی و انسانی از قبیل عدالت خواهی، کمک به مظلومان و مستضعفان، ظلم ستیزی و… جایگاه والایی داشت.
سال ۱۳۹۳ چهل و یک سال داشتم که با دیدن اخبار توحش داعش در قبال مردم سوریه و عراق خونم به جوش آمد، همه آن آرمانها از مقابل دیدگانم میگذشتند دیگر نمیتوانستم تاب آورم باید کاری میکردم اما برای افراد عادی مثل من تقریبا غیر ممکن بود چرا که من به واسطه خرید خدمت سربازی حتی آموزش سربازی نیز ندیده بودم، اندکی دل دل کردم و در نهایت دل را به دریا زدم، با کمی وب گردی، راهی به نظر بیخطر یافتم البته آن وقتها به نظر میرسید راه خوب و بیخطری باشد چون هیچ خبر و یا مطلب خاصی بر علیه گروهی موسوم به(YPG) نیافتم در نتیجه سعی نمودم تا از طریق عراق و به بهانه کار به طور قانونی از مرز خارج شده و برای پیوستن به آنها و جنگ با داعش راهی بیابم.
تبلیغات پر تمتراقی داشتند از آزادی عقیده و بیان گرفته تا ظلم ستیزی و برادری و برابری. برایم جذاب افتاده بود. از کشور که خارج شدم در عراق دنبال راهی برای ارتباط با آنها میگشتم به نظر میرسید پرس و جوهایم ثمر داده است اما چه ثمری!!! ثمری از شجره خبیثه…
در عراق با شخصی آشنا شدم که میگفت میتواند کمکم کند، او مرا به گروهکی تروریستی موسوم به پاک معرفی کرد، تا آن زمان اسمشان را هم نشنیده بودم و از ماهیتشان نیز بیاطلاع بودم آنها نیز منِ از همهجا بیخبر را بردند و به عوامل پکک فروختند پکک نیز مرا راهی سوریه کرد وقتی که وارد شدم مانند ماهی که از آب گرفته باشند تازه قدر آب را فهمیدم، تازه فهمیدم به کجا پاگذاشتهام در همان بدو ورود ضمن تفتیش عقاید بنده به دلیل عقاید دینی و مذهبیم برای استحاله عقیدتی، مرا به مدت ۴۵ روز در زندانی به نام پرورده محبوس کرده و شروع کردند به شستشوی مغزی من، سپس مرا برای دوره آموزشی وارد گروهک کردند و اینجا بود که دریچه جهنم پکک بر روی من گشوده شد.
این داستان ادامه دارد….